پیش نویس:
گفتی بر تیزه های کوه با پیکرش فرو شده در خون،افسرده است باد
...
گفتند در جواب تو با کبر دردشان...
طوفان ِ آخرین را در کارگاه ِ فکرت ِ رعد اندیش ترمیم می کند
کبرِ کثیف ِکوه ِ غلط را بر خاک افکنیدن تعلیم می کند
...
گفتی نه! مرده باد،زخمی عظیم،مهلک،از کوه خورده باد
تو بارها با زندگیت شرمساری از زندگان کشیدی
این را من چون تبی که خون به رگم خشک می کند احساس کرده ام
Tool-Grudge
خارواره تاجی از کینه بر سر
مرزهای شکیبایی و ناشکیبایی را می پیماییم
مستاصل ِ از جبرشان
ناتوان از چشم برکشیدن از حضور ِگناه وار ِ قهرِ مان
ویرانی اش را به تماشا خواهی نشست
نه اگر خویش به چنگ بیاویزی
پس به برهان می نشینیم تکذیب مان را
و در خلوت واهشته خویش به آغوش برمی کشیم اش
نه اگر به چنگی بربایی اش
ویرانی اش را به تماشا خواهی نشست
مرعوب گناهمان،زنهاره ی زندانمان
کیوان به بام بر می کشد
شروع یا پایان؟
برگزین
فتاده یا رونده؟
برگزین
ویرانی اش را به تماشا خواهی نشست
نه اگر به چنگی بربایی اش
پس به برهان می نشینیم تکذیب مان را
و در خلوت واهشته خویش به آغوش برمی کشیم اش
کیوان به بام بر می کشد
به هوش باش
کیوان به بام بر می کشد
شروع...فرجام
نافرهیخته به تاوان ِ کرده ها
خارواره تاجی از کینه بر سر
مرزهای شکیبایی و ناشکیبایی را می پیماییم
مستاصل ِ از جبرشان
و ناتوان از چشم برکشیدن از حضور ِگناه وار ِ قهرِ مان
دیهیم ِ کینه مان
واخورده یاس ِ ناتوانی مان
و عجز ِ چشم پوشی مان
که به زیر بر می کشدمان
به تعریف ِ پیرامون
و به تحدیدش
که فروتر می رویم
عنان بر می کشیم
و به تبیین ِ پیرامون
که فروتر می رویم
کیوان به برت می آید،که بنمایدت نمایاندنیها را
رخصتی که چشم بربندی زشتی ِ ناخواسته ها را
آنک چون کلوخی به زیر می کشدت یا به بر می نشاندت
چون کودکی معصوم، چابک به بر می نشاندت
یا چون کلوخی به اعماق
و به بطالت به کام می کشدت
مگر آنکه برگزینی، که رهایش کنی
برگزینی، که رهایش کنی
پاره سنگ را به کنار بزن
و استحاله این لنگر کهنه و شوم را به اقیانوسها واگذار
پاره سنگ را به کنار بزن
و بگذار ژرفناها به کیمیای بوسه ای این کین ِ کهن را زر کنند
رهایش کن
رهایش کن
رهایش کن
رهایش کن...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر