The Poisonous Eye- By Elend
چشمان ِ زهرآگین
مدتهای طولانی شکیبیده ایم
با چشمانی پرولع
نگاهشان مست و مخمور
مدتهای طولانی شکیبیده ایم
مستور، بسته از هرسو
نه زنده گان را مانیم و نه مرده گان را
اگر فنا شده بودیم
می توانستیم شکوفیدن ِ دنیا را به نظاره بنشینیم
چشمان ِ زهرآگین
چشمان ِ آدمیان،
در آفتاب پلاسیدند ، پژمردند
و دگر فرنودی ما را برده خویش نساخت
لیک رهروان ِ خودسر و بی عنان را پاسداشت تنها خیال است و بس
تنها چیزی که در آرزویش هستیم رویایی دگر است، خیالی دگر
شکافی از نور، در هر سایه ای
و مغاکی از تنهایی ، در هر تندیسی ، هر رنگی
در پرستشگاه ِ حقیقت می سوختیم
و نگریستیم که چون خورشید ِ تار آسمان را در کام خویش می کشید
و خوارداشت ِ آدمیان به برهوت چهره ها تبعیدمان کرد
هرگز آیا می توانیم بی شرم زندگی کنیم؟
هرگز آیا می توانیم بی نخوت بمیریم ؟
چشمان ِ زهرآگین
مسرت و شادی رخت بربسته اند
هفت چشم برای نگریستن
مسرت و شادی رخت بربسته اند
هفت چشم برای خون گریستن
مدتهای طولانی شکیبیده ایم
با چشمانی پرولع
نگاهشان مست و مخمور
مدتهای طولانی شکیبیده ایم
مستور، بسته از هرسو
نه زنده گان را مانیم و نه مرده گان را
اگر فنا شده بودیم
می توانستیم شکوفیدن ِ دنیا را به نظاره بنشینیم
چشمان ِ زهرآگین
چشمان ِ آدمیان،
در آفتاب پلاسیدند ، پژمردند
و دگر فرنودی ما را برده خویش نساخت
لیک رهروان ِ خودسر و بی عنان را پاسداشت تنها خیال است و بس
تنها چیزی که در آرزویش هستیم رویایی دگر است، خیالی دگر
شکافی از نور، در هر سایه ای
و مغاکی از تنهایی ، در هر تندیسی ، هر رنگی
در پرستشگاه ِ حقیقت می سوختیم
و نگریستیم که چون خورشید ِ تار آسمان را در کام خویش می کشید
و خوارداشت ِ آدمیان به برهوت چهره ها تبعیدمان کرد
هرگز آیا می توانیم بی شرم زندگی کنیم؟
هرگز آیا می توانیم بی نخوت بمیریم ؟
چشمان ِ زهرآگین
مسرت و شادی رخت بربسته اند
هفت چشم برای نگریستن
مسرت و شادی رخت بربسته اند
هفت چشم برای خون گریستن